چه کسی از درون آدما خبر داره. کی میدونه دیگری چقدر تنهاس، چقدر در روز با دردهاش کلنجار میره و عاصی از اینه که مرهمی پیدا نمیکنه برای زخمهاش. و تنهایی، زمانی اوج پیدا میکنه که متوجه میشه تنها خودش هست که میتونه عمق زخمهاش رو درک کنه و با دردهاش بسوزه.
امروز خوش نیستم، از دیشب غم درونم بشدت عود کرده و در ذهنم خشمه که میجوشه و چگونه میشه گفت این خشم و نفرت از چه چیز و چه کسانیه.
و درد که این چرخه در تکرارست
درباره این سایت